رمان ددی خفن من



سوار ماشین لورا شدیم و راه افتاد سمت بار...حدود ²⁰ مین بعد رسید ساعت ⁷ بود
وارد بار شدیم بوی الکل همه جای ریه هام رو پر کرد کمی سرفه کردم رفتیم نشستیم و ویسکی سفارش دادیم...نشسته بودیم و داشتیم مث دیوونه ها مست میکردیم...
لورا : بریم برقصیم.. مست
ات : اوک...رفتیم وسط و کلی رقصیدیم...که دیدم یکی از کمرم گرفت و چسبوند به خودش...برگشتم تا ببینم کیه...نفهمیده و فهمیده زدم تو گوشش..
ا...اون
با چیزی که دیدم شاخ در آوردم اون...
دیدگاه ها (۱۴)

رمان ددی خفن من

رمان ددی خفن من

لباس آت برا بار

رمان ددی خفن من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط